بچه كه بوديم، سه شنبه هاي هرهفته،مادرم دستمان را مي گرفت و مي برد مغازه اي كه روزنامه مي فروخت(آن موقع ها هنوز كيوسك نبود )بعد برايمان كيهان بچه ها ميخريدو تا برسيم خانه، چند تا از شعرهايش را برايمان ميخواند.به خانه كه مي رسيديم، مي پريديم توي تختمان وخودمان با مجله صفا مي كرديم.كم كم علاقه به مطالعه و كتاب،دروجود ما بچه هاريشه دواند.اين روزها كه خودم بچه دارم، واقعا در حيرتم از پدر ومادرم هايمان كه با اين بچه هاي قد ونيم قد،حواسشان به خيلي چيزها بود. اين يادداشت درحقيقت اداي احترامي است به آقاي اميرحسين فردي عزيز.مرد بزرگواري كه روزهاي خوب كودكي من و هم نسلانم را ساخت و بي ادعا براي رشد وتعالي ادبيات متعهد اين مرزو بوم، تلاش كرد. ممنونم آقاي عزيز و روحت شاد.
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 10:21 توسط پریزاد
|
فارغ التحصیل روانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی،سرشار از دغدغه فرهنگ و دین وسیاست.از خرداد 86 همسر و از شهریور91 مادر