سالی که گذشت...
سال ۸۸ یکی از سخت ترین سال های عمرم بود...سالی که هیچ روزش بدون استرس ،غصه و ناراحتی نگذشت...سالی که به دلیل رفتارهای نابخردانه عده ای وطن فروش، هرروزش تلخ تر از دیروزش بود...
نفرین کردن را دوست ندارم...اما نمی توانم کسانی را که خون به دل تک تک ما کردند ببخشم...امیدوارم خداوند آن ها را به سزای اعمال پلیدشان برساند...
از جنبه شخصی هم، این سال سال خوبی نبود...بیشتر از تمام عمرم در این سال خبر از دست رفتن دوستانم را شنیدم...هنوز یک هفته از رفتن این دوستم (+)نگذشته بود که دو خواهر از آشنایانم هم در تصادف رانندگی رفتند...و همین چند روز پیش خبر رسید یکی از دوستان نازنینم تصادف کرده ودر کماست...پدر مهربانش هم در این تصادف فوت نمود...
طفلک تازه 8/8/88 عقد کرده بود وحالا امید کمی به زنده بودنش می رود...
می دانم که باید نوشته آخر سال را شاد نوشت...اما به سال 88 که نگاه می کنم بیشتر تلخی به چشمم می آید...
به هرحال امیدوارم سال 89 سالی سرشار از آرامش، امنیت و زیبایی باشد...
پ ن 1: فردا عازم مشهد الرضاییم...پس پیشاپیش سال نو را به همه شما دوستان عزیزم تبریک می گویم وآرزو میکنم همیشه شاد، خوشحال وسربلند باشید.
پ ن 2: موقع سال تحویل در حرم به یادتان خواهم بود انشاالله...لطفا من وهمسر جان را هم از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید...
پ ن 3: قدر دوستانتان را بدانید...و برای دوستم دعا کنید.
یا حق.
