سلام.اول این که واقعا باید تشکر کنم از تک تک اون هایی که راجع به پست بچه نظر دادن...ترجیح دادم به کامنت ها جواب ندم و یک پست جداگانه بنویسم... 
- خداروشکر اکثر شما موافق بودید که مشکلات اقتصادی دلیل بچه دارنشدن نیست...شاید بهتره بگیم سطح توقع ما بالا رفته...شاید چون ما بچه های دهه ۶۰ در دورانی بزرگ شدیم که یا به خاطر شرایط کارمندی اکثر خانواده ها و یا به خاطر کمبود تنوع در بازار،کودکی پر رنگ ولعابی نداشتیم...اما حالا چی؟کافیه یه سر به سایت هایی مثل نی نی سایت بزنید یا به دور وبرتون نگاه کنید تا ببینید به کمتر از پوشک خارجی و لباس های مارکدار و لوازم بعضا غیر ضروری راضی نیستیم. خب این توقع بالا منجر به چی میشه؟ به این که اکثر ما فکر می کنیم باید حتما خونه وماشین داشته باشیم وبعد بچه دار بشیم.در نتیجه سنمون میره بالا(گرچه سن خیلی هامون همون موقع ازدواج هم بالا بود ) و بی حوصله وبی حوصله تر میشیم. اون وقت مثل اون هایی که هی با بالا رفتن سنشون توو امر ازدواج سختگیر میشوند ،برای بچه دارشدن سختگیری می کنیم...در نتیجه وقتی بچه اول رو میاریم بعد چند سال به دلیل افزایش سن قید بچه دوم رو هم می زنیم...
) و بی حوصله وبی حوصله تر میشیم. اون وقت مثل اون هایی که هی با بالا رفتن سنشون توو امر ازدواج سختگیر میشوند ،برای بچه دارشدن سختگیری می کنیم...در نتیجه وقتی بچه اول رو میاریم بعد چند سال به دلیل افزایش سن قید بچه دوم رو هم می زنیم...
- مورد بعدی کاهش حس مسئولیت پذیری جوون های نسل ماست...به عنوان مثال خونه های اکثر ماها مثل خونه مادرهامون همیشه تمیز نیست .در مورد بچه داری هم سختمونه دردسرهاشو بپذیریم...سختمونه از تفریحات و خواب و خوشی هامون بگذریم...در صورتی که اگه کمی منظم تر وبا برنامه تر باشیم می تونیم همه چیز رو در کنار هم داشته باشیم.
- با تقدیم احترام به همه آن هایی که تک فرزند داشتن رو انتخاب کردند باید بگم که این کار واقعا اشتباهه.یادمه یکی از استادان ما می گفت:بزرگترین ظلم به بچه تون اینه که اجازه خواهر وبرادر داشتن رو ازش بگیرید.تربیت یه بچه واقعا سخته وبا کمال تاسف و با توجه به تک بچه هایی که دور وبرم هستند عموما بچه های نرمالی نمیشن. از نظر اجتماعی ضعیفند واکثرا منزوی...
هیچ وقت یادم نمیره بچه یکی از اقوام که به ما التماس می کرد از مادر وپدرش بخواهیم که براش خواهر وبرادر بیارن و ما نمی تونستیم بهش بگیم که متاسفیم! چون سن مادرش دیگه جوابگوی یه بچه دیگه نیست...
- مساله دیگه ای که مطرح میشه بحث اشتغال خانم هاست...همان طور که می دونین من هم شاغلم و اصلا ادمی نیستم که بخوام خانه داری رو برای همه عمرم پیشه کنم اما....
تقریبا همه روانشناسان براین عقیده اند که ۳سال اول زندگی کودک برای اینده او مهم و تاثیر گذار خواهد بود.چه اشکالی دارد که من مادر شاغل (که خدا به من لطف کرده و مرا لایق مادرشدن دانسته) ۳ سال کارم را رها کنم و به تربیت بچه ام بپردازم؟آیا ۳ سال گذشتن از حقوق ومزایا وپیشرفت اجتماعی به بهای تربیت خوب فرزندم وتضمین اینده خوب او(انشاالله) نمی ارزد؟آیا آن گونه که من مادر میتوانم فرزندم را تربیت کنم و او را از محبتم سیراب کنم بهترین مهدهای کودک می توانند؟
ایا این که من از کارم بگذرم تا در مادریم کم فروشی نکرده باشم (فقط و فقط به خاطر رضای خدا) در زندگیم تاثیر نخواهد گذاشت؟
آیا سربلندی من مادر از داشتن فرزند صالح وسالم و موفق بیشتر خواهد بود(سربلندی نزد خدا وخلق خدا) یا از رسیدن به مدارج بالای کاری؟
البته من اصلا وابدا مخالف کارکردن خانم ها نیستم. اما میبینم که گاهی این اشتغال به بهای محرومیت نسل اینده از محبت وتربیت تمام می شود...
پ ن : امیدوارم دوستان از من نرنجند..من نه ادعای روان شناس بودن دارم ونه ادعای دانایی بیشتر...فقط برای نسل بعدی نگرانم.
به هرحال هرکس صلاح زندگی خودش را بهتر می داند وبه قول امام راحل که از ایشان در باره تعداد فرزندان پرسیدند« آن تعداد فرزندی خوب است که بتوانی خوب تربیتش کنی»
امیدوارم این قبیل بحث ها منجر به اقداماتی شود که مورد رضای خدا و امام زمان(عج) باشد...
یاحق.